آیداآیدا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

دختر نازم آیدا

اتفاقات عزیز برای من

پایان نه ماهگی دختر عزیزم برا برداشتن دو نه های برنج تلاش کرد و با اینکه دونه های ریز برنج از لای انگشتاش میرخت بلاخره با زحمت فراوان دو سه تایی از اونارو به دهن گذاشت و به خاطره این توانایی کلی ذوق زده شده بود. سومین مروارید دخترم که مربوط به دندانهای جلوی بالا بود توی ده ماه و یک هفتگی جونه زد. اولین صحبتهای نامفهوم با کتاب ، تلفن  که برام معنای عشق و بهترینهارو داره ،توی ده ماهگی اتفاق افتاد. اینکه تلفن می زاری تو گوشتو حرف میزنی،اینکه خودکار میتونی بگیری تو دست و روی کاغذ خط خطی کنی،اینکه تبلت میگری تو دستتو دقیقا با انگشت روش میزنی و یاد گرفتی از ما که با انگشت میشه با تبلت کارکرد،اینکه کنترل تلوزیو...
24 آذر 1393

رفتنه مامان به سرکار

سلام عزیزه دل  متاسفانه از طرف شرکت به من خبر دادن که مرخصی من دیگه تایید نیست و باید برگردم سرکار دو روزه تموم به خاطره دوری از نفسم گریه کردم .ولی سعی کردم قوی باشم تا هم من و هم گلم بتونیم راحتتر با این موضوع کنار بیایم.اگه به خاطره آینده تو و داشتن زندگی بهتر برا تو نبود هرگز رنج دوری رو به تو و خودم نمی دادم. من شرمنده ام  ببخش ما بزرگتراروعزیزم ایشالا وقتی بزرگ شدی و شرایط اقتصادی این زمان و سختیای اونو ردک کردی حتما خواهی فهمید که این روزا و سختیا و دلتنگیاش فقط و فقط برا داشتن شرایط بهتر و زندگی آسوده تره. فرشته کوچکم هر روز قبل از رفتن به سرکار برات آیت الکرسی میخونم که خدا و فقط خدا درک...
10 آذر 1393

اولین سفر دو نفره من و دخترم

گله من توی اولین محرم زندگیت ، تصمیم گرفتم برای اولین بار دختره نازمو ببرم به جایی که اصل و نسب مامان به اونجا برمیگرده ،ولی بابا جون به دلایلی نتونست همراه ما بیاد و با اینکه اصلا دلم نمیخواست بدون حضور بابایی برم ولی به دلیل اصرار خودش و اینکه تو روحیمون ماثر خواهد بود تصمیم گرفتیم بریم.البته همراه بابابزرگ و مامان بزرگ و دایی جون  و خانومش .دختره ماه منم توی این چند روز خیلی گل بود و اصلا مامانی رو اذیت نکردی البته مواقعی از مهمونی ها خسته میشدی که خب مقتضای سنت بود. قربونت برم که همه فامیله من عاشقت شده بودن و اینقد شیرینی که جاتو تو دله همه باز کردی و وقتی برگشتیم کلی دله همه مخصوص خاله مامانی برات تنگ شده...
1 آذر 1393

اولیم مروارید عزیزترنم

نفسه مامان اولین مرواردیت  در هفت ماه و هفت روزگیت جونه زد و مامانی خیلی خوشحاله چون دخترم از یه درد وحشتناک خلاص شد. نفس مامان مبارکت باشه والهی صد و بیست سال با سلامتی و دل خوش از مرواریدات استفاده کنی. ...
1 آذر 1393
1